عاشقانه

 

مهربانم...

 

چشمانم را بستم تا ببینم تاب ندیدنت تا به کجا می برد مرا...

 

باران چه معصومانه از آسمان آبی قلب ترک خورده ام بارید...

رسم نوازش دست هایت در غمی خاکستری گم شد...

نگاه معصومت از قاب پنچره اتاقم پر کشید...

زمینی که بی قرار عشق مان بود بی تاب شد...

زمینی که جای جای قدم های عاشقانه مان را بوسه باران می کرد...

هوای شهر مان نفسش برید...

همان هوایی که شاهد بوسه های عاشقانه مان بود...

دلم برایت تنگ شد...

برای کسی که دوری از دست هایم چشمانش را تر می کند...

برای کسی که نداشتن آغوشش آشفته ترین طوفان ها را در دلم

می پروراند...

صدای ضربان قلبت همراه با بوی عطرت در فضای اتاقم پیچید...

قلبم به پای نبودنت هزار بار مرد...

و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل

آرام اشک ریختم تا سکوت این خلوت عاشقانه نشکند...

دوست دارم در دلواپسی هایت...لحظه های تنهاییت...لحظه های

نمناکی چشمانت...

برایت آغوشی باشم گرم و مهربان

تا امن ترین و آرام ترین پناه دنیا باشم

برای خراش های دل دریاییت...

نمی دانی چه می کند نا آرا می هایت با این دل عاشق زهرا...

عزیزترینم...

من هستم...استوار تر از همیشه...

تا برای ساختن بهترین های زندگی آسمانی مان سایه به سایه و قدم به قدم

با هم گام برداریم...

ساحل نشین مهرت : زهرا

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در سه شنبه 12 دی 1391برچسب:,ساعت 17:55 توسط زهرا| |


Power By: LoxBlog.Com