عاشقانه

 

چه زیباست بخاطر تو زیستن…

چه زیباست بخاطر تو زیستن...

و برای تو ماندن… به پای تو بودن… و به عشق تو سوختن !

و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بودن و برای تو گریستن … !

 

نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:,ساعت 16:9 توسط زهرا| |

 

 

...همه ي مداد رنگي ها مشغول بودند

...به جز مداد سفيد...
...هيچ کسي به او کار نمي داد

...همه مي گفتند:{تو به هيچ دردي نمي خوري
}
...يک شب که مداد رنگي ها  توي سياهي کاغذ گم شده بودند

...مداد سفيد تا صبح کار کرد

...ماه کشيد...مهتاب کشيد...و آنقدر ستاره کشيد که کوچک وکوچک و کوچک تر شد

...صبح توي جعبه ي مداد رنگي ها ...جاي خالي او...با هيچ رنگي پر نشد

نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:,ساعت 16:2 توسط زهرا| |

 

 

شور عشق

امشب شبه آخره که مزاحم دلت شدم

خورشید فردا مال تو ببخش که عاشقت شدم

بدرقه لازم ندارم خودم میرم عزیزترین

نذاربمونه زیر پات قلبمو بردار از زمین

دوست دارم برای تو فقط یه حرف ساده بود

غافل از اینکه قلب من منتظر اشاره بود

 


 
نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:,ساعت 15:56 توسط زهرا| |

 

تو رو دوست دارم

تو رو دوست دارم

مثل حس غریب خاک نجیب

تو رو دوست دارم

مثل عطر شکوفه های سیب

تو رو دوست دارم

عجیب

تو رو دوست دارم

زیاد

چطور پس دلت میاد

منو تنهام بزاری...؟؟؟


 


 
نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:,ساعت 15:55 توسط زهرا| |

 

سلول عشق

شب شکــــــنم به عشق تو ... هنوز ماه من تویی

عشـــــــــــق تو شد گناه من ... رمز گناه من تویی

قبله عشــــــــق من شدی ... لحظه عاشقی من

عـــــــــطر خوش ترانه ای ... شرط نگاه من تویی

تو عمق سلول نگات ... اســـــــــــیر و زندون توام

خوشم به حبس این نگاه ... که اشتباه من تویی !


 
نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:,ساعت 15:53 توسط زهرا| |

 


گر از عشق ميشه قصه نوشت ميشه از عشق تو گفت...
ميشه از عشق تو مرد و ديگه از دست همه راحت شد..
آره از عشق تو ديونگي هم عالميه...

نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:,ساعت 15:49 توسط زهرا| |

 

براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده .براي عشق گريه كن ولي بهكسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش

نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:,ساعت 15:36 توسط زهرا| |

زیر خاکستر ذهنم باقی است
آتشی سرکش و سوزنده هنوز
یادگاری است ز عشقی سوزان
که بود گرم و فروزنده هنوز

عشقی آن گونه که بنیان مرا
سوخت از ریشه و خاکستر کرد
غرق در حیرتم از اینکه چرا
مانده ام زنده هنوز

گاهگاهی که دلم می گیرد
پیش خود می گویم
آن که جانم را سوخت
یاد می آرد از این بنده هنوز؟

گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
سالها هست که از دیده من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز

دفتر عمر مرا
دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما
همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز

در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز

آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند
عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقی است
آتشی سرکش و سوزنده هنوز


- حمید مصدق

 

نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:,ساعت 15:26 توسط زهرا| |

 

 

 

 

 
شعر اول رو حمید مصدق گفته بوده که همه خوندن یا شنیدن :

تو به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت


بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:

من به تو خنديدم
چون كه مي دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسايه سيب را دزديدي
پدرم از پي تو تند دويد
و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه
پدر پير من است
من به تو خنديدم
تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو ليك
لرزه انداخت به دستان من و
سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمي خواست به خاطر بسپارد
گريه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حيرت و بغض تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت


و از اونا جالب تر جوابیه که یه شاعر جوون به اسم جواد نوروزی بعد از سالها به این دو تا شاعر داده
که خیلی جالبه بخونید :

دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا، رابطه با سیب نداشت
 

 

نوشته شده در پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:,ساعت 15:18 توسط زهرا| |

گفتم عشق چیست ؟

 

آرزو

به گل گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من خوشگل تر است..."

به پروانه گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من زیبا تر است..."

به شمع گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من سوزان تر است..."

به عشق گفتم: "آخر تو چیستی؟" گفت: "نگاهی بیش نیستم

 


 
 
نوشته شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,ساعت 22:50 توسط زهرا| |

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

 سازنده ترين کلمه" گذشت" است... آن را تمرين کن


 


 پر معني ترين کلمه" ما" است...آن را بکار ببند.


 عميق ترين کلمه "عشق" است... به آن ارج بنه.


 بي رحم ترين کلمه" تنفر" است...از بين ببرش.
 

 سرکش ترين کلمه" هوس" است...بآ آن بازي نکن.


 خود خواهانه ترين کلمه" من" است...از ان حذر کن.
 

 ناپايدارترين کلمه "خشم" است...ان را فرو ببر.


 بازدارترين کلمه "ترس"است...با آن مقابله کن.
 

 با نشاط ترين کلمه "کار"است... به آن بپرداز.


 پوچ ترين کلمه "طمع"است... آن را بکش.


 سازنده ترين کلمه "صبر"است... براي داشتنش دعا کن.
 

 روشن ترين کلمه "اميد" است... به آن اميدوار باش.


 ضعيف ترين کلمه "حسرت"است... آن را نخور.


 تواناترين کلمه "دانش"است... آن را فراگير.


 محکم ترين کلمه "پشتکار"است...آن را داشته باش.


 سمي ترين کلمه "غرور"است... بشکنش.
 

 سست ترين کلمه "شانس"است... به اميد آن نباش.


 شايع ترين کلمه "شهرت"است... دنبالش نرو.
 

 لطيف ترين کلمه "لبخند"است...آن را حفظ کن.
 

 حسرت انگيز ترين کلمه "حسادت"است... از آن فاصله بگير.
 

 ضروري ترين کلمه "تفاهم"است... آن را ايجاد کن.
 

 سالم ترين کلمه "سلامتي"است... به آن اهميت بده.


 اصلي ترين کلمه "اطمينان"است... به آن اعتماد کن.
 

 بي احساس ترين کلمه "بي تفاوتي"است... مراقب آن باش.
 

 دوستانه ترين کلمه "رفاقت"است... از آن سوءاستفاده نکن.


 زيباترين کلمه "راستي"است... با ان روراست باش.


 زشت ترين کلمه "دورويي"است... يک رنگ باش.


 ويرانگرترين کلمه "تمسخر"است... دوست داري با تو چنين کنند.

 موقرترين کلمه "احترام"است... برايش ارزش قايل شو.


 آرام ترين کلمه "آرامش"است... به آن برس.


 عاقلانه ترين کلمه "احتياط"است... حواست را جمع کن.


 دست و پاگيرترين کلمه "محدوديت"است... اجازه نده مانع پيشرفتت بشود.
 

 سخت ترين کلمه "غيرممکن"است... وجود ندارد.


 مخرب ترين کلمه "شتابزدگي"است...مواظب پلهاي پشت سرت باش.


 تاريک ترين کلمه "ناداني"است...آن را با نور علم روشن کن.
 

 کشنده ترين کلمه "اضطراب"است...آن را ناديده بگير.


 صبورترين کلمه "انتظار"است... منتظرش باش.


 بي ارزش ترين کلمه "انتقام"است... بگذاروبگذر.


ارزشمندترين کلمه "بخشش"است... سعي خود را بکن.
 

 قشنگ ترين کلمه "خوشروئي"آست... راز زيبائي در آن نهفته است.


 تميزترين کلمه "پاکيزگي"است... اصلا سخت نيست.


 رساترين کلمه "وفاداري"است... سر عهدت بمان.


 تنهاترين کلمه "گوشه گيري"است...بدان که هميشه جمع بهتر از فرد بوده.


 محرک ترين کلمه "هدفمندي"است... زندگي بدون هدف روي آب است.

نوشته شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,ساعت 22:42 توسط زهرا| |

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,ساعت 22:39 توسط زهرا| |

 

 


خسته شده ام از این همه خوب ماندن ... خدایا پس پاداشم کجاست ...

مجموعه ای بهترین عکس های عاشقانه و زیبا


مگذار كه عشق به عادت دوست داشتن تبدیل شود .

مگذار كه حتی آب دادن گلهای باغچه به عادت آب دادن گل های باغچه تبدیل شود!

 

عشق به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست . پیوسته نو كردن خواستنی ست كه خود پیوسته خواهان نو شدن است و دگرگون شدن.

 


نوشته شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,ساعت 22:23 توسط زهرا| |

Love Graphic #123

نوشته شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,ساعت 22:21 توسط زهرا| |

 

Thinking Of You Graphic #7

 

نوشته شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,ساعت 22:20 توسط زهرا| |

 

 

 

چشمانش را باز كرد..دكتر بالاي سرش بود.به دكتر گفت چه اتفاقي افتاده؟دكتر گفت نگران نباشيد پيوند قلبتون با موفقيت انجام شده.شما بايد استراحت كنيد..درضمن اين نامه براي شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثري از اسم روي پاكت ديده نميشد. بازش كرد و درون آن چنين نوشته شده بود:

 

سلام عزيزم.الان كه اين نامه رو ميخوني من درقلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش كه بهت سر نزدم چون ميدونستم اگه بيام هرگز نميذاري كه قلبمو بهت بدم..پس نيومدم تا بتونم اين كارو انجام بدم..اميدوارم عملت موفقيت آميز باشه.(عاشقتم تا بينهايت)

 

دختر نميتوانست باور كند..اون اين كارو كرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا كرد و قطره هاي اشك روي صورتش جاري شد..و به خودش گفت چرا هيچوقت حرفاشو باور نكردم

پسر به دختر گفت اگه يه روزي به قلب احتياج داشته باشي اولين نفري هستم كه ميام تا قلبمو با تمام وجودم تقديمت كنم.دختر لبخندي زد و گفت ممنونم
تا اينكه يك روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نياز فوري به قلب داشت..از پسر خبري نبود..دختر با خودش ميگفت :ميدوني كه من هيچوقت نميذاشتم تو قلبتو به من بدي و به خاطر من خودتو فدا كني..ولي اين بود اون حرفات..حتي براي ديدنم هم نيومدي…شايد من ديگه هيچوقت زنده نباشم.. آرام گريست و ديگر چيزي نفهميد…

نوشته شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,ساعت 22:16 توسط زهرا| |


چه زیبا بود اگر یک دم ،نگاهم را تو می دیدی

ز خلوتگاه احساسم، غمم را زود می چیدی

چه زیبا بود اگر با هم، رفیق عشق می بودیم

و می گفتیم تا دنیاست، کنار عشق خشنودیم

چه زیبا بود یک لحظه، بگویم عاشقت هستم

و دستانت پر از امید، بیارامند در دستم

چه زیبا بود ،اما حیف که من تنها پریشانم

و می دانم که می دانی، و میدانی که میدانم

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,ساعت 22:11 توسط زهرا| |

 

 

زندگی غمناک است دوست من!‌

 و ما با آن خو گرفته ایم

 و چه زود به هر چیزی خو میکنیم

و این چه دردناک است !

 

http://asheganeh.ir/

شیشۀ نازک احساس مرا دست نزن !
چِندشم می شود از لکۀ انگشت دروغ …!!!
آن که میگفت که احساس مرا می فهمد …
کو کجا رفت که احساس مرا خوب فروخت….

نوشته شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,ساعت 22:6 توسط زهرا| |

 

کاش خداوند سه چیز را نیافریده بود:

عشق و غرور و دروغ

زیرا اگر عشق نبود انسان به خاطر غرورش دروغ نمیگفت...

............

نوشته شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,ساعت 19:38 توسط زهرا| |

روز اشک هم بر دلم مرحم نیست ...امروز صبر هم با دلم همدم نیست

خندیدم نخندیدی ... گریه کردم٬ نفهمیدی ... از عشق گفتم ٬ آرام نشدی ... نگاهت کردم٬ بیشتر بیقرار شدی...پرسیدم٬ لب نگشودی ... تحفه فرستادم٬ باب دلت نبود ...

نمیدانم چه کنم ؟

امروز یاد تو فقط ٬آرام جان بر من میدهد... امروز نوشتن برای تو آرامم می کند ...

صبر ٬ سکوت و تحمل همچو زنجیری بر دلم آویزه است٬ همچون وزنه سنگینی که تمام توانش را گرفته...

سینه ام سنگین از جای خالیت...فکرهم در التهاب همراهیت ...

ولی افسوس که نمی پسندی همراهیم را ٬ نمی خواهی همدردی ام را ...

چشم هم بس که بر درب خانه عشقت مانده کم سو شده ...

تمام این ها را تحمل می کنم ، چون تو را دوست دارم ... چون عشقم را دوست دارم ... چون به آرامی دوستت دارم ...

 

نوشته شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,ساعت 19:34 توسط زهرا| |

 

تو مرا یادکنی یا نکنی

من به یادت هستم

باورت گر بشود، گر نشود

حرفی نیست . . . اما . . . !!!

نفسم میگیرد در هوایی که نفس های تو نیست .

"سهراب سپهری"

نوشته شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,ساعت 19:24 توسط زهرا| |

 

در میان دلتنگی های همیشگی ام کنار پنجر ه ی خیالم تکیه میزنم

و به برگ های سرخ و زرد باغچه ی حیاط خیره میشوم .

صدای احساس در حیاط پیچیده ولی من فقط بوی تورا از دور میشنوم ،ا

مروز اتاقم پر از قاصدک شده بود همه را نسیم آورده بود .

خواستم حرف هایم را به قاصدک بگویم تا برای تو بیاورد .

ولی هیچ کدام تاب نیاوردند و پرپر شدند و حالا اتاق من پر از قاصدک های پر پر شده است .

کلاغ سیاه محله هر روزروی تیرک چوبی جلوی خانه مینشیند و قارقار میکند ،

خبر میدهد که تو می آیی،‌دیگر به قارقار کلاغ هم اعتنا نمیکنم گو ییا او دروغ را آموخته .

حال شیشه های پنجره ی اتاقم گریه میکنند و من دیگر چیزی نمیبینم جز اشک شیشه ها

 

نبودنت را دارم با ساعت شني اندازه ميگيرم...

يك صحرا گذشته است!!

نوشته شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,ساعت 19:22 توسط زهرا| |

 



زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست امتحان ریشه هاست،

ریشه هم هرگز اسیر باد نیست،
 
زندگی چون پیچک است انتهایش میرسد پیش خدا


نوشته شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,ساعت 19:13 توسط زهرا| |


زندگی دفتری از خاطره هاست یک نفر دردل شب یک نفر دردل خاک
 یک نفر همدم خوشبختی هاست یک نفر همسفر سختی هاست
 چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد ما همه همسفر و رهگذریم
آنچه باقیست فقط خوبیهاست
!


 

نوشته شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,ساعت 19:10 توسط زهرا| |

صدام کن
اگه یه روزی چشمات پر از اشک شد و دنبال یه شونه گشتی که گریه کنی
صدام کن
بهت قول نمی دم که ساکتت کنم منم پا به پات گریه می کنم
صدام کن
اگه دنبال مجسمه سکوت می گشی تا سرش داد بزنی
صدام کن
قول میدم ساکت بمونم
صدام کن
اگه دنبال یه همدرد گشتی تا باهات همراهی کنه
صدام کن
من همیشه همراه تو ام
صدام کن
اگه ………..
نه دیگه دنبال بهونه نگرد که صدام کنی
فقط صدام کن

نوشته شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,ساعت 18:56 توسط زهرا| |

 

 

و حدس مي زنم شبي مرا جواب ميكني

و قصر كوچك دل مرا خراب ميكني

سر قرار عاشقي هميشه دير كرده اي

ولي براي رفتنت عجب شتاب ميكني

من از كنار پنجره تو را نگاه ميكنم

و تو به نامديگري مرا خطاب مي كني

چه ساده در ازاي يك نگاه پك و ماندني

هزار مرتبه مرا ز خجلت آب ميكني

به خاطر تو من هميشه با همه غريبه ام

تو كمتر از غريبه اي مرا حساب ميكني

و كاش گفته بودي از همان نگاه اولت

كه بعد من دوباره دوست انتخاب مي كني

نوشته شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,ساعت 18:16 توسط زهرا| |

می خوام یه پاک کن دستم بگیرم و همه ی روزای گذشته و خاطرات تلخشو پاک کنم

هم از ذهنم هم از زندگیم...گرچه دنیا کارش برای به خاک افتادن آدماش هیچ وقت

تموم نمیشه... اما من می خوام بایستم... جلوی همه ی ناملایمت هاش... جلوی همه ی

بدبیاری هاش... همه ی اتفاقای تلخش... دنیا گرچه میزبان خوبی بربیم نبوده و نیس ولی

     همه تلاشم رو واسه پا برجا بودنم میکنم...

                                  بشنو دنیا....

                                                   من خم میشم ولی نمیشکنم...

 

 

                                              احساس کردم ...

                           نخستین بار زیر قطره های باران...

                             در پهنای دل غمناک آسمان ...

                                 و در آن هوای سوزناک

                       در کنار برگ های زرد و باران خورده ی در ختان

                             با تمام یاس و نا امیدی ام

                                تو را احساس کردم...

                      احساس کردم با آغوش گرم  و آرامت

                        و با بوسه ها ی آتشین و پر مهر

                   و نفس های عطر آگین و وسوسه انگیزت...

                                      احساس کردم...

                                                  عشق را ...

                                    بودن را ...

                                                  و...

 

نوشته شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,ساعت 17:2 توسط زهرا| |

 

دلم گرفته از اونایی که میگن دوستت دارم

          اما معنیشو نمیدونن,

                            از آدمایی که می خوان مال اونا باشی اما

                            خودشون مال تو نیستن,

     از اونایی که

                زیر بارون برات میمیرن و

  وقتی آفتاب میشه همه چیز......

                                  یادشون میره

نوشته شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,ساعت 16:29 توسط زهرا| |

در ر ابتدا سلام عرض میکنم خدمت همه عزیزان و از اینکه وبلاگ منو واسه بازدید انتخاب کردید از شما متشکرم و به همه ی شما عزیزان خیر مقدم عرض میکنم.این قطعه شعر را در ابتدا تقدیم میکنم به پدر عزیزم که نگذاشت طعم سختی را بکشیم و از همین جا بوسه میزنم بر دستان زحمت کشیده اش پدر بزرگوارم از تو ممنونم به خاطر اینکه به من درس شجاعت صبر وتحمل در برابر سختی ها را آموختی. سپس تقدیم میکنم به مادر دلسوزم که مظهر وفاداری و عطوفت است مادر جان دوستت دارم و میبوسمت  ودر آخر از همسر عزیزم نیز کمال تشکر و قدردانی را دارم.

 

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم

دیگر اکنون با جوانان ناز کن

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند

در شگفتم من ننمی پاشد زهم دنیا چرا

در خزان هجر گل ای بلبل طمع حزین

خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,ساعت 15:37 توسط زهرا| |


Power By: LoxBlog.Com